«آنابل» از ادگار آلن پو
پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۳۸ ب.ظ
سالیان سال پیش بود،
در سرزمینی دریا کنار،
جوان دختری بود که او را بشناسید شاید،
با نام آنابل لی،
و این دخترک با هیچ فکر دیگری
جز معشوق و عاشق شدن من زندگی نمی کرد،
کودکی بودم و او نیز کودکی بود،
در این سرزمین دریا کنار،
-ولی ما با عشقی فراتر از عشق عاشق بودیم،
-من و آنابل لی
با عشقی که حتی پریان آسمانی
به آن حسد می ورزیدند،
و این دلیلی بود ،که مدت ها پیش
درین سرزمین دریا کنار،
باد سوزناکی از ابری وزیدن گرفت،
;زیبای من ، آنابل لی را
تبار اصیلش از من گسیختند،
تا اسیرش کنند در سیاهچالی،
در این سرزمین دریا کنار
فرشتگان آسمانی، نه آنقدر خوشبش
می دادند برایمان حسد خود را هراس
بله!و این دلیلی بود،(همانطور که هرکس درین دیار دریا کنار میدانست)
که سوزی آمد از آن ابر در شب،
که آنابل را سرما گرفت و بردش از بین،
ولی عشق ما بود مصمم تر از عشق
--برای کسانی که بودند مسن تر از ما
-برای کسانی که بودند راستی تر از ما،
نه ملائک آسمانی ، نه اهرامن زیر دریا
نخواهند توانست،
که روح من را
جدا کنند از روح آنابل زیبا .......
برای ماهی که میتابد ، بی آنکه رویایی برایم به ارمغان آورد
رویای آنابل زیبا،
و نمی رقصند دیگر ستارگان،ولی تلالوی چشمان
آنابل زیبا را حس می کنم،
پس ، تمام شامگاه را بر سویی دراز کشم،
که عزیز من،عزیز من، زندگی ام و عروسم....
در آن زندان دریا کنار است،
در مقبره دریا کنار است،
---ادگار الن پو
ترجمه ؛ مهدی قربانی
(متن اینگلیسی در ادامه مطلب)
- ۹۳/۱۲/۲۱