شکارچی رویاها

May our hearts fly through our dreams with golden wings and our wishes come true

شکارچی رویاها

May our hearts fly through our dreams with golden wings and our wishes come true

شکارچی رویاها

قدمتان گرامی باد،

این وب در حقیقت حیاط خلوت زندگی من است. جایی از شگفتی ها و تفکرات و عقاید. هر کس در زندگی محتاج یک حیاط خلوت است ؛ یک قلعه ی تنهایی.
تمامی مطالبی که در این وب قرار داده می شود توسط بنده نوشته یا ترجمه شده ، و در صورت ذکر منبع کپی برداری مورد ندارد.




Yet each man kills the thing he loves
By each let this be heard.
Some do it with a bitter look,
Some with a flattering word.
The coward does it with a kiss,
The brave man with a sword!

همانا ، می کشد هر کس چیزی که بدان دل بسته
با به اصغا گذاشتنش
بعضی با نگاه تلخ،
بعضی با سخن متملق.
بزدل با بوسه ای انجامش می دهد
دلیر مرد با حسامش!

«ناله‌هایی از زندان ریدینگ ، اسکار وایلد»


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

درود.


در این پست می خوام در بازی هفت سین کتابی که شرکت کردم ، نام کتاب هایی رو با شما به اشتراک بزارم. بعضی هاشونو خوندم ( خیلیاشونو نخوندم! چون معمولا کتابهایی که خوندم با سین شروع نشده! ) ولی شاید در آینده ای نزدیک بخونم.




ایده بازی : http://onlyfriend.mihanblog.com/post/113


در ادامه مطلب....

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۵۵

http://hadinet.ir/i/attachments/1/1358667103398434_large.jpg


برای مقدمه بهتره بخشی از دفتر سوم مثنوی معنوی رو بخونید که دبیر زبانم چند وقت پیش بصورت ایمیل برام فرستاد :


عیسی مریم به کوهی می‌گریخت

شیرگویی خون او می‌خواست ریخت

آن یکی در پی دوید و گفت خیر

در پیت کس نیست چه گریزی چو طیر

با شتاب او آنچنان می‌تاخت جفت

کز شتاب خود جواب او نگفت

یک دو میدان در پی عیسی براند

پس بجد جد عیسی را بخواند

کز پی مرضات حق یک لحظه بیست

که مرا اندر گریزت مشکلیست

از کی این سو می‌گریزی ای کریم

نه پیت شیر و نه خصم و خوف و بیم

گفت از احمق گریزانم برو

می‌رهانم خویش را بندم مشو

گفت آخر آن مسیحا نه توی

که شود کور و کر از تو مستوی

گفت آری گفت آن شه نیستی

که فسون غیب را ماویستی

چون بخوانی آن فسون بر مرده‌ای

برجهد چون شیر صید آورده‌ای

گفت آری آن منم گفتا که تو

نه ز گل مرغان کنی ای خوب‌رو

گفت آری گفت پس ای روح پاک

هرچه خواهی می‌کنی از کیست باک

با چنین برهان که باشد در جهان

که نباشد مر ترا از بندگان

گفت عیسی که به ذات پاک حق

مبدع تن خالق جان در سبق

حرمت ذات و صفات پاک او

که بود گردون گریبان‌چاک او

کان فسون و اسم اعظم را که من

بر کر و بر کور خواندم شد حسن

بر که سنگین بخواندم شد شکاف

خرقه را بدرید بر خود تا بناف

برتن مرده بخواندم گشت حی

بر سر لاشی بخواندم گشت شی

خواندم آن را بر دل احمق بود

صد هزاران بار و درمانی نشد

سنگ خارا گشت و زان خو بر نگشت

ریگ شد کز وی نروید هیچ کشت

گفت حکمت چیست کآنجا اسم حق

سود کرد اینجا نبود آن را سبق

آن همان رنجست و این رنجی چرا

او نشد این را و آن را شد دوا

گفت رنج احمقی قهر خداست

رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست

ابتلا رنجیست کان رحم آورد

احمقی رنجیست کان زخم آورد

آنچ داغ اوست مهر او کرده است

چاره‌ای بر وی نیارد برد دست

ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت

صحبت احمق بسی خونها که ریخت

اندک اندک آب را دزدد هوا

دین چنین دزدد هم احمق از شما

گرمیت را دزدد و سردی دهد

همچو آن کو زیر کون سنگی نهد

آن گریز عیسی نه از بیم بود

آمنست او آن پی تعلیم بود

زمهریر ار پر کند آفاق را

چه غم آن خورشید با اشراق را



***


هیچ نقضی برای این مسئله که آدم های ابله همه جا هستند وجود نداره. از مدرسه گرفته ، تا محله زندگی و ... همه جا هستند! در هر زمینه ای! آدمو به نقطه جوش می رسونند ، و تازه خودشونم رو هم به هر طریقی که شده توجیه می کنند و انتظار هم دارند تو هم مطابق میل آنها رفتار کنی و کارهایت رو انجام بدی!


متاسفانه هنوز هیچ دوایی مرحم این زخم بزرگ نشده! ولی من به یک نتیجه رسیدم که باید از ابلهان دوری جست! وقتی نمی فهمه ، ولش کن! تحت هر شرایطی هم که باشی کاری بیشتر از این نمی شه کرد.


در ادامه مطلب شمارو به یک کتاب عالی برای درک این مردم محترم(!) معرفی می کنم :


  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۱۸


شاگرد قصاب (The Butcher Boy) یک آهنگ سبک فولک آمریکایی است که از تصنیف های سنتی اینگلیسی برگرفته شده است. فولکوریست های قرن بیستم آنرا چکیده ای از تصنیف های قدیمی ملاحظه می کنند که اثرش به آثار " شیفید پارک " ، " دختر ارباب " ، " سرباز چابک جوان " و ویلیام شیرین " بر می گردد.

ماجرای این آهنگ این است که دستیار قصابی معشوقه اش را رها می کند ، یا اینکه ایمانش را نسبت به او می بُرد. دختر خودش را با نامه ای دار می زند و توسط پدرش پیدا می شود ، در آن نامه نوشته شده بود که زمانی که او را به خاک میسپرند ، پرنده ای را بر روی سینه اش قرار دهند تا دنیا بداند که مرگ او از عشق بود. این استفاده از نماد پرنده بر گرفته از بَرّ قدیم نمادین است ، مشابه آهنگ های مرثیه ای فولک که بشکل عمده گل رز ، سوسن و گل رشتی است برای عاشقانه مرده.

خواننده های زیادی آنرا خواندند از جمله : Joan Baez ، Sinéad O'Connor  ، Kirsty Maccoll  ولی بهترین اجرا متعلق به برادران کلنسی است.

کتاب شاگرد قصاب اثر پاتریک مک کیب با ترجمه پیمان خاکسار از نشر چشمه نیز به همین آهنگ اشاره دارد.

متن آهنگ :

Lyrics

In More Street where I did dwell
A butcher boy I loved right well
He courted me my life away
And now with me he will not stay

I wish, I wish, I wish in vain
I wish I was a maid again
But a maid again I’ll never be
Till cherries grow on an apple tree

I wish my baby it was born
And smiling on its daddy’s knee
And me poor girl to be dead and gone
With the long green grass growing over me

He went upstairs and the door he broke
He found her hanging from a rope
He took his knife and he cut her down
And in her pocket these words he found

”Oh make my grave large, wide and deep
Put a marble stone at my head and feet
And in the middle a turtle dove
So the world may know I died of love”



دانلود
  • موافقین ۳ مخالفین ۱
  • ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۲۸
سالیان سال پیش بود،
در سرزمینی دریا کنار،
جوان دختری بود که او را بشناسید شاید،
با نام آنابل لی،
و این دخترک با هیچ فکر دیگری
جز معشوق و عاشق شدن من زندگی نمی کرد،
 
کودکی بودم و او نیز کودکی بود،
در این سرزمین دریا کنار،
-ولی ما  با عشقی فراتر از عشق عاشق بودیم،
-من و آنابل لی
با عشقی که حتی پریان آسمانی
به آن حسد می ورزیدند،
 
 
و این دلیلی بود ،که مدت ها پیش
درین سرزمین دریا کنار،
باد سوزناکی از ابری وزیدن گرفت،
;زیبای من ، آنابل لی را
تبار اصیلش از من گسیختند،
تا اسیرش کنند در سیاهچالی،
در این سرزمین دریا کنار
 
فرشتگان آسمانی، نه آنقدر خوشبش
می دادند برایمان حسد خود را هراس
بله!و این دلیلی بود،(همانطور که هرکس درین دیار دریا کنار میدانست)
که سوزی آمد از آن ابر در شب،
که آنابل را سرما گرفت و بردش از بین،
 
ولی عشق ما  بود مصمم تر از عشق
--برای کسانی که بودند مسن تر از ما
-برای کسانی که بودند راستی تر از ما،
 
نه ملائک آسمانی ، نه اهرامن زیر دریا
نخواهند توانست،
که روح من را
جدا کنند از روح آنابل زیبا .......
 
برای ماهی که میتابد ، بی آنکه رویایی برایم به ارمغان آورد
رویای آنابل زیبا،
و نمی رقصند دیگر ستارگان،ولی تلالوی چشمان
آنابل زیبا را حس می کنم،
پس ، تمام شامگاه را بر سویی دراز کشم،
که عزیز من،عزیز من، زندگی ام و عروسم....
در آن زندان دریا کنار است،
در مقبره دریا کنار است،

 

 

---ادگار الن پو

ترجمه ؛ مهدی قربانی


(متن اینگلیسی در ادامه مطلب)

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۳۸

 

http://www.world-of-lucid-dreaming.com/image-files/you-are-the-big-bang-alan-watts.jpg

(توسط آلن واتس ، ترجمه م. ق. )

....همانند این است که یک شیشه ای از جوهر را در دست بگیری و پرتاب کنی به سمت دیوار...

بمممم!

حال میبینی که جوهر سراسر روی دیوار گسترش یافته ولی در وسط آن که می نگری ، آنرا انبوه میبینی ، اینطور نیست؟ و هنگامی که قطرات از لبه آن بیرون می ریزد ، آن لکه های کوچک و کوچک تر می شوند و اگو های پیچیده تری بوجود می آورد. می بینی؟

پس انفجار بزرگی بوده در آغاز تمام چیز ها و آن پخش شده.

و من و تو که در این اتاق نشسته ایم ، به عنوان انسان های پیچیده ، در انتهای بسیار دور از حاشیه این انفجار مهیب قرار داریم.

ما در انتهای آن انفجار مسطوره های کوچک پیچیده هستیم ! جالبه! پس ما فقط خود را اینگونه تعریف می کنیم...

 

اگر می پنداری که فقط در پوستت زندگی میکنی ، خودت رو بعنوان یک هنر خطاطی کوچک و بغرنج ، در انتهای آن انفجار تصور می کنی. دور از انفجار ، دور از فضا و در دل زمان.

میلیارد ها سال پیش تو همان انفجار مهیب بودی ولی الان یک انسان پیچیده هستی.

خود را محروم کرده ایم ، و دیگر آن انفجار مهیب را که آغاز کار ما بود را احساس نمی کنی....ولی هستی!

بسته به آن که چگونه خودت را تعریف می کنی، تو براستی آن انفجار بزرگی.

----اگر این سیاقی بود برای آغاز چیز ها ، اگر انفجاری در آن آغاز بود....

نه، تو اسبابی نیستی که دست آورد این انفجار باشد. تو چیزی مثل یک عروسک در پایان این ماجرا نیستی. تو هنوز جریان داری......

تو این انفجار بزرگ هستی!!!

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۰۳